دغدغه های مامان!
بالاخره بعد از مدت طولانی که دنبال خونه بودیم .ناامید و شکست خورده تصمیم گرفتیم تا یک مدت دیگه تو همین خونه بمونیم تا انشاالله در یک فرصت مناسب دیگه جستجو رو از سر بگیریم. به همین خاطر تصمیم گرفتیم خونه رو پارکت کنیم تا حداقل یه تغییری داده باشیم. از چهارشنبه بعدازظهر منو شما و داداشی رفتسم خونه ی آنا جون و بابایی طفلک موند تا به کار کارگرها نظاره کنه. باز یک بهونه ی دیگه پیدا کردم تا چند روزی رو تو خونه ی گرم و با صفای آنا جون و پدر جون باشم .تو خوشگل خانم هم که از این فرصت نهایت استفاده رو کردی تا حسابی خودتو لوس کنی. مدام تو پرو پای آنا جون بودی و با کوچکترین شوخی پدر جون طفلک حسابی گریه کردی.بنده ی خدا پدر جون گفت...
نویسنده :
مامان نسرین
0:37